نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 مدرس دافوس
2 دکتری تحقیق در عملیات دانشگاه تهران - عضو هیئت علمی دافوس آجا
3 دانشجوی دوره دکترای دانشگاه عالی دفاع ملی
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Investigate the causes of the war one of the most important issues in the study of war, causes and effective security in the war between nations on a broad variety of disagreements and political conflicts, dedication and utmost selfishness, competition, economic and border conflicts, etc. Search Made The West Asia region has been the focus of the Tarring groups in the form of Combined Warfare in recent years. The present paper aims to investigate the effective security factors affecting the combination of warfare by tartar groups in West Asia based on constructivism theory. In order to achieve this goal, the researcher followed the question of how the effective security factors in West Asia were combined into a combined war. In this paper, using the expert opinions of the professors Dafos AJA, the students of the faculty of security at Dae'a tried to find the answers to the questions using the descriptive-analytical research method.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
منطقه غربآسیا در چند دهه اخیر از بحرانخیزترین مناطق جهان و کانون بحرانهای گوناگون و چندین جنگ ترکیبی بوده که به شکلهای مختلف پهنه جهان را صحنه درگیریهای ملی، منطقهای و بینالمللی کرده است. آمریکا پس از واقع یازده سپتامبر سال 2001 به بهانه مبارزه با تروریسم و مواد مخدر به کشور افغانستان لشکرکشی نمود و این کشور را به اشغال خود در آورد. هم اکنون قریب به 17 سال از آن زمان میگذرد. بر اساس گزارش مراکز سیاسی امنیتی، بینالمللی و حتی مسئولین آمریکا، تروریسم علاوه بر اینکه از بین نرفته است. بلکه به مراتب در کشور افغانستان قویتر، منسجمتر و سازمانیافتهتر عمل مینماید. افزایش حملات و تهاجم روز افزون سازمان القاعده و طالبان به نیروهای تحت رهبری آمریکا وآمار تلفات این واقعیت را نشان میدهند. گسترش حوزه فعالیتهای تروریستی به سایر کشورهای منطقه و جهان از جمله سوریه، لبنان، عراق، پاکستان، لیبی، یمن، نیجریه، ترکیه، فرانسه، بلژیک و آلمان و... تعداد این سازمانها و گروههای تروریستی که با برند القاعده و فراتر از آن مانند جبهه النصره، داعش، بوکوحرام و... نشان از این واقعیت تلخ دارد (نجات، 1395: 47). کشورهای فرامنطقهای با هدف تثبیت موقعیت رژیم غاصب صهیونیستی با دامن زدن به اختلافات مذهبی، فرقهای، قومی، دوقطبی کردن کشورهای منطقه غربآسیا و ائتلافسازی دروغین بر علیه تارشگری و سلفیت تکفیری باعث ایجاد جنگ بر علیه کشورهای محور مقاومت در منطقه شده است. این مقاله با هدف شناخت چرایی و چگونگی عوامل مؤثر بروز جنگ ترکیبی در غرب آسیا تلاش خواهد کرد تا بر مبنای روش شناسی لیک و مورگان1 عوامل بروز جنگ ترکیبی را مشخص کرده و تأثیر آن را بر امنیت منطقه بررسی نماید (لیک و مورگان، 1381: 74). مسئله این است عوامل مؤثر موجود در بروز جنگ ترکیبی میتواند تهدیدی برای امنیت منطقه غربآسیا و ایران باشد و منطقه را با تهدیدات جدی روبه رو کند. با توجه به اینکه در خصوص عوامل مؤثر موجود در غرب آسیا در بروز چالشهای نظامی مقالههای متعددی به شکلگیری، چرایی و چگونگی پرداخته است؛ اما پیرامون دامن زدن به جنگ ترکیبی که موضوع مهمی است. مورد غفلت واقع شده است؛ از این رو در این مقاله تلاش شده به این مهم پرداخته شود.
علل اصلی بروز بحران در منطقه غربآسیا بیشتر خارج از مرزهای منطقه غرب آسیا نشآت میگیرند. اهمیت این موضوع از آن جهت است که، سیاستهای سیاسی، اقتصادی، امنیتی، فرهنگی و نظامی قدرتهای فرامنطقهای (مخصوصاً ایالات متحده در پنجاه سال گذشته)، در شرایط کنونی اساسیترین عاملی است که باعث شده است غربآسیابه این سمت و سو کشانیده شود و تارشگری توسعه یابد. بسیاری از چالشهای ارضی و مرزی کشورهای غرب آسیا میراثی است که کشورهای استعماری قرن بیستم برای این منطقه از خود به جا گذاشتهاند. ریشه بسیاری از چالشهای ایدئولوژیکی، قومیتی، نژادی و فرهنگی غرب آسیا نیز به عملکرد قدرتهای استعماری در ارتباط است. حمایتهای فوقالعاده انگلیسیها و غربیها از جریانهایی مانند وهابیت، صهیونیسم و بسیاری از جریانهای تبشیری و سکولار باعث شده است که خصومتهای سیاسی فراوانی در منطقه تولید شوند و برای سالیان متمادی فضای منطقه در سایه گروههای تارشگری متشنج و بحرانی بماند. گروههای تارشگری و از جمله داعش امنیت داخلی خود را نیز مثل گسترش جهانی خود از طریق مجموعه عملیاتهای روانیِ هراس افکنانه مدیریت میکند. این به گروههای تکفیری و تارشگری اجازه میدهد هر وقت مجموعه عملیاتهای نفوذی آنها رو به ضعف گذاشت، برای خشونت بیشتر به سراغ حربه اصلیاش برود. ترس، عامل ترغیب کننده، قدرتمندی است، که گروههای تارشگری از آن به خوبی بهره میبرند. تأثیرگذاری میان جمعیتی که پشت خطوط کنترل گروههای تارشگری قرار دارند به معنی این است که احتمالاً ترس باعث شده که آنها قادر به خیزش در برابر این گروهها نخواهند بود. مگر آنکه اینگروهها از بیرون هدف حمله قرار بگیرد. بنابراین خیزش مردمی بر علیه گروههای تارشگری غیرمحتمل است. گروههای تارشگری در حال حاضرهم در کشورهای هممرز با ایران حضور دارد و هم در کشورهای همپیمان و متحد ایران در منطقه. از همین رو میتوان گفت که این گروهها، تهدیدی علیه امنیت ملی کشور ما به شمارمیروند. درحقیقت، ایران از یکسو به دلیل اختلافات ایدئولوژیک و از سوی دیگر به دلیل حمایت از دولت عراق و سوریه یکی از مهمترین دشمنان داعش و گروههای تکفیری و سلفی به شمار میرود. این مسئله در بلندمدت میتواند دغدغهای اساسی برای امنیت ملی ایران محسوب شود و همزمان عمق استراتژیک جمهوری اسلامی ایران را در منطقه به چالش بکشاند. به همین دلیل، شناخت ماهیت و اهداف این گروهها و عوامل بروز آنها در خاورمیانه و ارائه راهکارهای مناسب به منظور مقابله و شکست آن از نظر منافع حیاتی و امنیت ملی برای ایران اهمیت بسیاری دارد. بر اساس موارد فوق ضرورت دارد عوامل امنیتی مؤثر در بروز جنگ ترکیبی توسط گروههای تارشگری در غرب آسیا مورد بررسی قرار گیرد.
هدف اصلی این مقاله این است که به بررسی عوامل امنیتی مؤثر در بروز جنگ ترکیبی توسط گروههای تارشگری در غرب آسیا پرداخته شود. در جهت دستیابی به این هدف محقق در پی پاسخگویی به این سؤال است که عوامل امنیتی مؤثر در بروز جنگ ترکیبی توسط گروههای تارشگری در غرب آسیا چیست؟ تأثیر این عوامل بر امنیت منطقهای ج.ا.ایران چیست؟
مبانی نظری تحقیق:
نظریه سازه انگاری1X
مجموعه تلاشهای فکری انجام گرفته در روابط بینالملل به نظریههای انجامیده است که بر اساس نسبت آنها با جهان (مسائل معرفتشناسی) به نظریههای تبیینی و تأسیسی قابل تقسیماند. نظریههای تبیینی به نظریه تلقی کرده و در مقابل این، نظریههای تأسیسی قرار میگیرند، قائل به این امر میباشند که واقعیتها و روابط میان ملتها از طریق زبان، ایدهها و مفاهیم ایجاد شده شکل میگیرند. در اوایل دهه 80 ما شاهد طرحی نو برای مطالعه واقعیتها، پدیدهها و رفتارهای بینالمللی هستیم که حد فاصل میان نظریات تبیینی و تأسیسی قرار میگیرد (کرمی،1384: 27) از این طرح نو تحت عنوان سازه انگاری یاد برده میشود. سازه انگاری رویکردی است که پیش از طرح در روابط بینالملل در جامعه شناسی مطرح بوده است. از اواخر 1980 و اوایل 1990 سازه انگاری به یکی از تئوریهای اصلی روابط بینالملل تبدیل شده است. این نگرش بر ساخت اجتماعی واقعیت تاکید میکند، که همه کنشهای انسانی در فضایی اجتماعی شکل میگیرد و معنا پیدا میکند و این معناسازی است که به واقعیات جهانی شکل میدهد. در تئوری سازه انگاری، هویتها، هنجارها و فرهنگ نقش مهمیدر سیاستهای جهانی ایفا میکنند. هویتها و منافع دولتها توسط هنجارها، تعاملات و فرهنگها ایجاد میشود و این"فرایند" است که موضوع تعامل دولتها را تعیین مینماید. سازه انگاری به این امر میپردازد که چگونه هویتها و هنجارهای اجتماعی مردم میتوانند با روابط نهادینه میان آنها گسترش یابد (هادیان،1382: 915) و روابط میان دولتها بر اساس معنایی است که آنها برای یکدیگر قائلند.
در سازهانگاری از آن جا که منافع از روابط اجتماعی حاصل میشود و روابط دولتها با هم بر اساس معنایی است که آنها برای یکدیگر قائلند. هویت یک امر رابطهای است که به معنای درک از خود و انتظارات از دیگران است. عمل نسبت به دیگران بر اساس معنایی است که نسبت به آن کارگزار وجود دارد. طیف وسیعی از نظریات سازه انگاری از نوع متعارف آن تا رادیکال باعث شده است تا عملیاتی کردن این نظریه مشکلات خاص خود را داشته باشد. اما با این حال سه مورد کلی را اندیشمندان این رویکرد به عنوان گزارههای اصلی سازه انگاری پذیرفتهاند.1- ساختارهای هنجاری و فکری به اندازه ساختارهای مادی دارای اهمیت میباشند.2- هویتها و هنجارها در شکلگیری منافع و کنشها نقش تعیین کننده دارند.3- ساختار وکارگزار متقابلاً به هم شکل میدهند. سازه گرایان بر نقش فرهنگ در روابط بینالملل تاکید دارند و کانون توجه آنان آگاهی بشری و نقشی است که این آگاهی در روابط بین الملل ایفا میکند. در این رویکرد ساختار و کارگزار به شکلی متقابل بر هم تأثیر میگذارند. ساختار جدا از رویههای کنشگران وجود ندارد. در این رویکرد دولتها نهادهایی هستند که موجودیت و خصوصیتشان وابسته به باز تولید انواع خاصی از رویههاست. دولت صرفاً واحد حقوقی و یا سازمان رسمی نیست (Sharpe, 2001:80) بلکه مجموعهای از رویههاست که به شکل هنجاری قوام یافتند.
سازهانگاری اجتماعی بشر و نقش آن در امور بینالملل متکی بر بعد بین ذهنی کنش بشری است و هویتهای بازیگران و منافعشان از لحاظ اجتماعی ساخته شدهاند و حقیقتهای اجتماعی برای دوامشان نیاز به نهادهای بشری (پول، ازدواج، حاکمیت و...) دارند (راگی،1382: 176).
سازهانگاری چارچوبی برای تحلیل روابط بین الملل است که ریشهاش به جامعه شناسی بر میگردد و دارای فرضیات مشترکی با مکتب انگلیسی است (لیتر، 1386: 210) در این رهیافت دولتها به مثابه موجودات اجتماعیاند که رفتارشان از قواعد، هنجارها، نهادها و هویتها مشتق شده است. وی سازه انگاری را به عنوان یک آلترناتیو تئوریکی در مطالعه روابط بین الملل میداند. رفتار دولتها در سیاست خارجی بستگی به نوع فرهنگی است که در خود درونی کردهاند. در فرهنگ هابزی تلاش برای پیروزی و تخریب دیگران وجود دارد، تاکید زیادی بر فاکتورهای نظامیدارد و اگر جنگی هم رخ دهد دولتها زورشان را محدود نخواهند کرد. در فرهنگ لاکی دولتها علی الرغم تضادهای که دارند به حاکمیت هم احترام میگذارند قدرت نظامیمهم است اما یک اولویت نیست (ونت، 1385: 227).
جنگ ترکیبی برمبنای نظریه سازه انگاری:
جنگ ترکیبی از جمله مفاهیم پیچیده و مبهمی است که به دلیل تنوع مصادیق آن تعریف واحدی که بتواند ابعاد ارزشی موضوع پوشش دهد، عملاً ناممکن ساخته است بر پایه گفته، نویسنده کتاب "روش و نظریه در امنیت پژوهی" جنگ ترکیبی دارای دو حوزه، ساختاری و کارکردی است میتوان از یک "قدرت کوچک"، بنا به نیاز "تهدیدی بزرگ"، فراهم ساخت و با بزرگ نمایی تهدید با قدرت سازی مجازی برخاسته از فضاسازی مجازی راه را برای ورود به جنگ مورد نیاز آماده ساخت- تکرار اثرگذار اصلِ اساسی بعدی است که در قالب جنگ روانی و در مقام پلی میانِ جنگِ رسانهای و جنگِ نظامی قرار میگیرد. کنش رسانهای، زمینه، مناسب برای جنگ روانی را فراهم میسازد. دروغ بزرگ با کمک خود بزرگ بینیهای رقیب و در بسترِ کنش رسانهای فراهم میآید. زمانی که قدرتسازی و آسیبسازی مجازی، در میدان جنگ روانی به بار نشست؛ میتوان با اقدام رسانهای مبتنی بر "رگبار دامنه بخش"، زمینه، اجماع مورد نیاز برای ورود مشروع به یک جنگ نظامی بر علیه کشور هدف را فراهم ساخت. این در حالی است که دایره، قدرت واقعی و مجازی کشور هدف؛ و آسیبپذیری مجازی و واقعی کشور مهاجم بسیار از هم دور هستند. در جنگِ روانی با هدف قرار دادن نیروهای سه گانه، خودی، دشمن و بیطرف بر آن میشود که با ظرفیت بالای تکرارپذیری دروغ بزرگ، اقدام نظامی برعلیه رقیب را توجیهپذیر و اقدام نظامی را عملی مشروع و پیشگیرانه نشان میدهند. (مطهرنیا،1394: 26).
جنگ ترکیبی (Hybrid War) توسط سرگرد تیموتی مک کالو به عنوان پایاننامه کارشناسی ارشد در رشته هنر و دانش نظامی در ارتش آمریکا تهیه شده است. عبارت نیروی غیرمتداول و نیروی غیرمعمولی نشاندهنده سازمانهایی است که در چارچوب استانداردهای پذیرفتهشده ازنظر تجهیزات و رفتار قرار نمیگیرند. نیروی هیبریدی را بهصورت یک سازمان نظامی که ترکیبی از سازمانها، تجهیزات و روشهای متداول و غیرمتداول را در یک محیط منحصربهفرد استفاده میکند تا از اثرات استراتژیک همافزای آنها بهرهمند شود. در آینده ویژگی محیط عملیاتی تهدیدات هیبریدی بدین صورت خواهد بود: ترکیبی از گروههای متداول، غیرمتداول، تروریستی و مجرمانه که بهطور غیر مرکزی صفآرایی خواهند کرد و قابلیتهایی دارند که در گذشته فقط در اختیار دولتها قرار داشت. این تهدیدات هیبریدی محیط امنیتی رقابتیتری ایجاد میکنند و باید در برابر این خطرات آمادگی لازم وجود داشته باشد. بهاینترتیب، جنگ هیبریدی نهتنها میتواند با ترکیب کردن فنّاوریها و سازمانهای متداول با تاکتیکها و روشهای غیرمتداول امتیازی بر رقبای خود به دست آورد، بلکه با حذف کردن محدودیتهای اجتماعی میتواند یک امتیاز از نظر شناختی در برابر نیروهای متداول دولتی ایجاد کند (مک کالو: 1369،20). در یک تعریف جامع جنگ ترکیبی که توسط کنفرانس امنیتی مونیخ ارائه شده است نبرد هیبریدی شامل ترکیبی از ابزارهای مختلف متعارف و غیر متعارف میباشد. این ابزارها از دیپلماسی تا جنگ نظامی را شامل میشودو شامل مواری از قبیل: دیپلماسی، جنگ اطلاعاتی و پروپاگاندا، حمایت از نابسامانیها و شورشهای محلی، نیروهای نامنظم و چریکی، نیروهای ویژه، نیروهای کلاسیک نظامی، جنگ اقتصادی وحملههای سایبری است. جنگ ترکیبی از بزرگ نمایی یا قدرتسازی مجازی از طریق فضاسازی مجازی از طریق اصول سهگانه 1- برجسته نمایی هدفمند 2- تکرار اثرگذار 3- رگبار دامنه بخش که راه را برای ورود به جنگ مورد نیاز آماده میسازد. تکرار اثرگذار که در قالب جنگ روانی و در مقام پلی میانِ جنگِ رسانهای و جنگِ نظامی عمل مینماید. کشور قدتمند با هم پیمانان بینالمللی و منطقه و تجهیز و پشتیبانی گروههای معارض همسو از طریق جنگ کلاسیک و با پشتیبانی هوایی و موشکی؛ وارد عمل میشود و هزینههای برخورد با کشور هدف را با کشورهای دیگر سرشکن خواهد نمود. بعد از این مرحله پنج گامِ استراتژیک، دولتسازی، ملتسازی، نخبهسازی، فرهنگ سازی و مذهب سازی مورد نظر صورت میپذیرد. بنابراین میتوان با استفاده از مفروضات هستی شناسانه سازهانگاری، بر نقش این مؤلفهها در چرایی عوامل موجود در غرب آسیا در بروز جنگ ترکیبی بهره برد و با این توصیف از سه زاویه بررسی کرد:
ریشهها و بسترها موجود در غرب آسیا در بروز جنگ ترکیبی
اختلافات ارضی: غربآسیا در شرایط کنونی با خصومتهای سیاسی فراوانی دست به گریبان است که هر کدام و هریک باعث شدهاند فضای سیاسی و امنیتی غربآسیا به این سمت و سو کشانیده شود. به عنوان مثال در هیچ نقطهای از دنیای کنونی به اندازه غرب آسیا چالشهای ارضی و مرزی وجود ندارد، عراق در تمامی مرزهای خود به استثنای مرز مشترک خود با اردن با چالش مواجه است و حتی چالش ارضی با ایران، پای این کشور را به جنگی هشت ساله باز کرد. دیگر کشورهای منطقه مانند عربستان سعودی، امارات متحده عربی، سوریه، اردن، قطر، کویت، مصر، بحرین، یمن، عمان، جمهوری اسلامی ایران، لبنان، مخصوصاً فلسطین اشغالی و... هرکدام و هریک با کشورهای همجوار خود با چالشها و ادعاهای ارضی و مرزی متعددی مواجهند که بعد از سالهای طولانی کماکان بهطور لاینحل باقی ماندهاند که بسیاری از چالشهای ارضی و مرزی غرب آسیا میراثی است که کشورهای استعماری قرن بیستم برای منطقه از خود به جا گذاشتهاند.( خلیلی: 1393، 12)
اختلافات مذهبی: از منظر ایدئولوژیک غربآسیا به یکی از متنوعترین عرصههای برخورد ایدئولوژیهای مختلف تبدیل شده است. جریانهای ایدئولوژیک فراوانی به چشم میخورند که امروزه از تاثیرگذارترین عوامل در عرصههای سیاسی و حکومتی منطقه غربآسیا به شمار میآیند. گروهها و جریانهایی با صبغههای اسلام گرایانه، ملی گرایانه، چپ گرا و... با رویکردهای بنیادگرایانه، افراطی، میانه رو و... در کشورهای منطقه حضور فعالانهای دارند که مسائل سیاسی و حکومتی را در این جوامع بهطور محسوسی تحت الشعاع خود قرار میدهند. ریشه بسیاری از چالشهای ایدئولوژیکی و فرهنگی غربآسیا به عملکرد قدرتهای استعماری در فرقهسازی و مسلکسازی در یک صد سال گذشته بر میگردد. نقش و حمایتهای فوقالعاده انگلیسیها و غربیها در ایجاد جریانهایی مانند وهابیت، گروههای سلفیت جهادی تکفیری و بسیاری از جریانهای تبشیری و سکولار باعث شده است که خصومتهای سیاسی فراوانی در منطقه تولید شوند و برای سالیان متمادی فضای منطقه را متشنج و بحرانی نمایند؛ بحرانهایی که کماکان فعال هستند و غربآسیا را هر روز با چالشهای جدیدتری مواجه مینمایند. یکی از شاخصها و مختصات محیط امنیت غربآسیاافزایش گروههای تارشگری و منازعات مسلحانه فرقهای است، بطوری که برخی گروههای فرقهای با سازماندهی تشکّلهای سیاسی نظامی سلفی و بهرهگیری از تفکر جهادی تکفیری، به صورت مستقیم در معادلات امنیتی منطقه وارد شدهاند، که با بهرهگیری از شیوهها و ابزارهای مبارزاتی غیرقانونی؛ مانند عملیاتهای انتحاری، بمب گذاری، گروگانگیری، قتل، سربریدن و پخش آن در فضای سایبری و حتی در برخی مواقع با مدیریت برخی اقدامهای تروریستی مانند سازماندهی داعش، و دهها سازمان تارشگری تکفیری، باعث شکلگیری گویشهای جدیدی در نظام بینالملل؛ مانند گفتمان جنگ ترکیبی شدهاند، که این موضوع زمینه حضور نظامی امنیتی قدرتهای فرامنطقهای را در غربآسیا در پی داشته است. (نجات:1395، 24)
رقابت تسلیحاتی: بدین معناست که کشورهای متخاصم در چرخهای از هراس متقابل به دام میافتند و هر یک از طرفین خود را در معرض تهدید طرف مقابل میداند. آمادگیهای دفاعی یک طرف، نشانهای از اهداف تهاجی طرف مقابل تلقی میشود که این امر میتواند یکی از علتهای بروز جنگ به شمار آید. نورمن کازئید در مطالعهای کامپیوتری، تمامی مسابقات تسلیحاتی تاریخ را مطالعه کرد تا معلوم کند که مسابقه تسلیحاتی موجب جنگ میشود یا ضامن صلح، وی به این نتیجه رسید که از 650 سال پیش از میلاد تا عصر حاضر، 1965 مسابقه تسلیحاتی وجود داشته است که از این تعداد تنها 16 مورد به جنگ منتهی نشده و اکثر این موارد استثنایی نیز با سقوط اقتصادی همراه بوده است. (کازئید،1386: 156) اگر دیدگاه این صاحب نظر را در مورد خصومت سیاسی به عنوان علل و عوامل بروز رقابت تسلیحاتی در جهان بپذیریم، تا حد زیادی میتوانیم بروز علل و عوامل رقابت تسلیحاتی را در منطقه غرب آسیاکه غالباٌ خارج از مرزهای منطقه غربآسیا نشآت میگیرند. مانند حمایتهای بی چون و چرا غرب و ایالات متحده از رژیم اسرائیل؛ رژیمی که تاکنون فقط به زور نظامی توانستهاند برای خود ماهیتی به وجود بیاورد. اسرائیل در شرایط کنونی به موتور محرک رقابت تسلیحاتی در غربآسیا تبدیل شده است. اتخاذ سیاستهای نظامی گرایانه، عدم پایبندی به قوانین بینالمللی، داشتن بیش از 200 کلاهک هستهای، داشتن بالاترین سرانه نظامی در جهان و... همه به گونهای دست به دست هم دادهاند و دیگر کشورهای منطقه را به واکنش واداشته است. چرا که اکثر قریب به اتفاق کشورهای غربآسیا به گونهای اسرائیل را نوعی تهدید برای خود به شمار میآورند و محال است در شرایط کنونی از ناحیه آن احساس خطر نکنند. از مسائل دیگری که باعث شده است فرایند رقابت تسلیحاتی در منطقه غرب آسیا به مرحله فعلی برسد، وجود رژیمهای دیکتاتوری است که بدین وسیله در صدد حفظ قدرت بر آمدهاند؛ ماهیت نظامهای سیاسی این کشورها به گونهای است که توسل به ارتش و نظامیگری جزء ذاتی آنها محسوب میشود، آمریکاییها و غربیها با فروش تجهیزات مدرنی که در طول سالهای اخیر به طور گستردهای در اختیار کشورهای همپیمان غربآسیا قرار دادهاند، این کشورها را به انبارهایی از تسلیحات و مهمات تبدیل کردهاند که قادرند تحرکات نظامی وسیعی را در منطقه از خود به نمایش بگذارند. (رستمی:1396 ،13)
عدم شکل گیری صحیح روند دولت – ملت سازی در غرب آسیا: دولت–ملتسازی فرآیندی است که طی آن دولت–ملت به عنوان شکل جدیدی از ساختار سیاسی شکل میگیرد. «ملتسازی» روندی است که طی آن زمینههای لازم برای شکلگیری و تعمیق هویت سیاسی مشترک و احساس تعلق ملی به یک چارچوب سرزمینی ایجاد میشود. این روند به حذف تدریجی احساس تعلق به ارزشهای محلی و ایجاد یک دولت مردم سالار بر اساس اراده عمومی مردم کمک میکند. با موفقیت در روند ملتسازی و ایجاد انسجام اجتماعی در یک سرزمین روند (دولت سازی) آغاز میشود که مرحلهای تکمیلی برای دستیابی به حاکمیت در راستای هدف اعمال قدرت مشروع و اقتدار است)2005:9،kazemi) در کشورهای غرب آسیا کارگزاری به نام دخالت نیروی خارجی نقش اصلی را در شکل دهی به ساختار دولت – ملتسازی داشته است. حال آنکه احساس و یکپارچگی مردمی هویت واحد و کارگزاری به نام اراده ملی و نقش مردمی باید به ساختارهای قدرت شکل میداد. دولت سازی در بسیاری از کشورهای غرب آسیا نه بر اساس خواستههای محلی که بر اساس واقعیتهای سیاسی، اجتماعی و امنیتی مطلوب نیروهای خارجی شکل گرفته است. در کشورهای غرب آسیا کارگزار و عامل خارجی شکل دهنده اصلی به ساختار و هویت بوده)1994:6، onuf) با یک بررسی اجمالی در تاریخ کشورهای غرب آسیا در یک صد سال گذشته به این سو، میتوان گفت که دولتهای حاکم بر این کشورها اکثراً دولتی بی ریشه یا فاقد پایگاه اجتماعی و مقبولیت فراگیر بوده و هست. بنابر موارد پیش گفته اغلب کشورهای غرب آسیا تاکنون فاقد تعلقات و حس هویت ملی قوی بودهاند و سرشار از سنتها و علاقههای مذهبی و قومی، بدون هیچگونه پیوند مشترک، مستعد هرج و مرج و آماده قیام علیه حکومت مرکزی هستند)2003:62-63، BYMAN) در نتیجه میتوان گفت؛ افزون بر دخالت عامل خارجی که به تحمیلی شدن ملت و ظهور دولت بی ریشه انجامیده، حاکمیت حکومتهای اقتدارگرا، نبود پیوستگی فرهنگی و چالش ژئوپلتیک قومی در این کشورها (نبود پیوستگی قومی و فرهنگی) چالشهای اقتصادی و دولت ارتباطگرا و وابستگی دولتها به در آمدهای نفتی و فساد اقتصادی، نقش فزاینده نظامیان در قدرت سیاسی، بحران هویت و یکپارچگی که ریشه در مرزبندی مصنوعی استعماری دارد؛ مانع از شکلگیری صحیح دولت – ملت سازی در این منطقه گردیده و هویت ملی در این کشورها شکل درستی نگرفته است. از منظر سازه انگاران شناخت هویت دولتها در سیاست بینالملل و در جامعه داخلی، برای آنکه دست کم حداقلی از پیش بینی پذیری و نظم را تضمین کند. ضروری هستند. جهان عاری از هویتها جهانی هرج ومرج زده و آکنده از بی تکلیفی است که به مراتب خطرناکتر از اقتدارگریزی است (HOPf, 1998: 183) بنابراین بر اساس دیدگاه سازهانگاری هویت سازیاعمالی است که به افراد درکی از خود و ابزاری برای فهم روابط خود با محیط خارجی را ارائه میدهد. هویت بخش جداییناپذیر از شناخت است که زندگی را قابل پیش بینیتر میکند. از سوی دیگر تکوین هویت یک کنشگر مستلزم قائل شدن به مرزهایی میان خود و دیگری است. پس هویتها به اعتباری مستلزم تفاوتها نیز هستند (Grossberg, 1996:93) همچنین مجموعهای جدایی ناپذیر از روابط مادی و معنوی است و نمیتوان اثرات متقابل فرهنگ معنوی و مادی را در ساختار آن انکار نمود. اکثر رژیمهای کشورهای غربآسیا در شرایط کنونی به گونهای با بحران مشروعیت و مقبولیت مواجههاند و در این میان کشورهای عربی منطقه خلیج فارس بیش از سایرین با این بحران دست به گریبان شدهاند. ماهیت این کشورها و نظامهای سیاسی به گونهای است که توسل به ساختارهای نظامیگری جزء ماهیت حاکمیتی آنها محسوب میشود، این رژیمها اغلب با مساعدت کشورهای غربی در منطقه به قدرت رسیدهاند و هم اکنون نیز از متحدان اصلی آمریکا بهشمار میروند و روابط سیاسی و اقتصادی و امنیتی بالایی با قدرتهای غربی برقرار کردهاند. به عبارتی دیگر با وجود رژیمهای سیاسی کنونی که بر منطقه حاکماند، نمیتوان چندان به حل مشکلات و رفع چالشها و نابسامانیهای موجود امیداوار بود.
تأثیر بازیگران منطقهای بر غرب آسیا
بازیگران اصلی در صحنه غربآسیا به لحاظ ساختاری به سه مجموعه کلی تقسیمبندی میشوند که در چهار سطح عمده "همکاری، تقابل، رقابت و ائتلاف" در حال تعامل با یکدیگر هستند. دولتهای ایران، عربستان، ترکیه، مصر، عراق، سوریه و رژیم صهیونیستی به همراه پنج عضو دائم شورای امنیت عمدهترین دولتهای بازیگر در صحنه غربآسیا هستند. با اینکه شرایط کنونی مصر، عراق و سوریه، تأثیر گذاری آنها را محدود کرده است، با این حال نمیتوان از جایگاه بسیار مهم آنها در معادلات منطقهای چشم پوشی کرد. در خلاء ناشی از عدم حضور فعالانه این کشورها، قطر و امارات متحده عربی سعی میکنند نقش فعالانهای در تحولات خاورمیانه ایفا نمایند که این حضور در دراز مدت و بازگشت سه گانه فوق به وزن واقعی خویش کمرنگتر خواهد شد. به جرأت میتوان گفت که در حال حاضر ایران و عربستان، دو بازیگر اصلی غربآسیا هستند که تعامل آنها از شکل "رقابت" به "تقابل نرم و بعضاً سخت" رسیده است. ترکیه نیز با چند دهه تأخیر و در سایه به قدرت رسیدن حزب اسلامگرای عدالت و توسعه در این کشور به صحنه اثربخشی در غربآسیا بازگشته است. همچنین نمیتوان نقش رژیم صهیونیستی را در معادلات منطقهای نادیده گرفت. این رژیم در بسیاری از موارد همواره یک طرف بحران است. بحران اعراب- اسراییل و مقوله صلح و امنیت در غربآسیا ارتباط مستقیمی به جایگاه رژیم صهیونیستی در معادلات منطقه دارد. بازیگران منطقهای همانند ایران، عربستان، ترکیه و اسرائیل را میتوان در زمره بازیگرانی دانست که نقش رقابتی در سیاست منطقهای ایفا میکنند. نقش رقابتی بازیگران منطقهای در ائتلاف با رقابت قدرتهای بزرگ به ویژه آمریکا، روسیه و اتحادیه اروپا منجر به تشدید رقابتهای منطقهای در غربآسیا شده است. هر گروه از بازیگران تلاش دارند تا رقابتهای سیاسی و راهبردی خود را در قالب «جنگ نیابتی» سازماندهی نمایند. برخی از بازیگران همانند عربستان و اسرائیل در صدد رادیکالیزه کردن نیروهای اجتماعی خاورمیانه میباشند. علت آن را باید در تلاش آنان برای تغییر در موازنه قدرت منطقهای دانست. در این فرآیند، زمینه برای اثربخشی بازیگران منطقهای در بحرانهای منطقهای به وجود آمده است. چنین فرآیندی را باید بخشی از سازوکارهای کنش نامتقارن نیروهای اجتماعی بر اساس مداخله و اثربخشی نیروهای منطقهای و بینالمللی دانست. در این فرآیند، نشانههایی از رادیکالیزه شدن نیروهای اجتماعی در برابر تهدیدات متعارف شکل میگیرد.( (مطهرنیا،1394: 31)
تأثیر بازیگران بینالمللی بر منطقه غرب آسیا
خصومت غرب با اسلام: فتوحات اسلامی، مرزها را درهم نوردید و حوادث ناشی از آن، مانند درهم شکستن کاروانهای نظامی روم و انهدام مراکزشان در زیر گامهای سربازان مسلمان، نخستین تجربههای دردناکی بود که غرب در رابطهاش با جهان اسلام، با آن مواجه گشت. همین تجربهها بود که نهال ترس از اسلام را در ذهنیت غربی کاشت و موجب پرورش گرایش منفی در آنها گردید که بر رابطهاش با جهان اسلام حاکم شد. تاریخ، سرشار از اینگونه برخوردهای بی پایان ناخوشایندی است که در بسیاری موارد، شکل خونین به خود گرفته و این وضع، موجب تثبیت نگاه تردیدآمیز، بلکه عداوت جویانه در غرب نسبت به اسلام و مسلمانان شده است. میتوان گفت مجموعهٔ جنگهای تاریخی، گسترش اسلام و تشکیل جوامع اسلامی در بسیاری از مناطق که تهدیدی برای حاکمیت مسیحیت بر سرزمینهای خود به شمار میآمد، افزایش تعداد مسلمانان در این نوع جوامع، تفاوت نگاه دینها به حقایق و برخورد میان ادیان و رد نظرات مسیحیان توسط اسلام مجموعه عواملی هستند که تاریخ ناآرام این دو قطب را تشکیل داده و اسلام را بهعنوان تهدیدی برای هویت غرب معرفی کرده است. این تهدید به خوبی در نظر برنارد لوئیس مشخص است که میگوید: " خطری که از سوی اسلام در طی هزار سال اروپا را تهدید میکرد دوگانه بود: خطر نظامی از یک سو و خطر مذهبی از سوی دیگر، یعنی خطر فتح سرزمینها و خطر گرویدن به دین اسلام" این جمله به روشنی بیانگر نگاهی است که در طول تاریخ به گسترش اسلام وجود داشته و وقایع تنازعات تاریخی بیشماری را بین اسلام و جوامع غربی به وجود آورده است. (نجات:1395، 35)
حادثه یازده سپتامبر: حملات ۱۱ سپتامبر عبارت است از سلسلهای از حملات انتحاری که در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، برابر با ۲۱ شهریور ۱۳۸۰ هجری شمسی در خاک ایالات متحده آمریکا انجام شد. در صبح آن روز، ۱۹ تن از اعضای القاعده، چهار هواپیمای تجاری مسافربری را ربودند. هواپیماربایان، دو هواپیما را در فاصلههای زمانی گوناگون به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی در شهر نیویورک زدند. در نتیجه این دو برخورد، همه مسافران به همراه عده بسیاری که در ساختمانها حضور داشتند، کشته شدند. هر دو ساختمان، پس از دو ساعت به طور کامل ویران شدند. گروه هواپیماربایان، هواپیمای سوم را به پنتاگون، در ویرجینیا زدند. هواپیمای چهارم اما در ایالت پنسیلوانیا، سرنگون شد. هیچکدام از مسافران این پرواز و سه پرواز دیگر زنده نماندند. کشته شدگان این حملهها ۲٬۹۷۴ تن بودند، که با در نظر گرفتن ۱۹ هواپیما ربا در کل شمار کشتههای این حملهها به ۲٬۹۹۳ تن میرسد. بیشتر کشته شدگان این حملهها مردم عادی و شهروندان بودند، که ملیت آنها از ۹۰ کشور گوناگون جهان بود. این اقدام تروریستی نقطه عطفی در روابط بین دو قطب بود و موجی از اسلام هراسی را پراکنده کرد. در واقع پس از این حمله بود که برنامههای سازمان یافتهای از سمت آمریکا و بسیاری از کشورها علیه تروریسم جریان گرفت و با اشغال نظامی کشورهایی چون عراق و افغانستان و مبارزه با تشکیل گروهکهای تروریستی نمود پیدا کرد. برخی اقدامات جوامع غربی نیز منجر به برداشت منفی مسلمانان از جوامع غربی و سیاستهایشان شده و به دشمنی دوطرفه دامن می زند. در اینجا میتوان به اشغال نظامی کشورهای اسلامی چون عراق و افغانستان توسط آمریکا اشاره کرد که باعث ایجاد ترس و تصویر منفی از این کشور و اعتراضات گسترده در جوامع اسلامی شده است، از طرف دیگر فیلمهای هالیوودی و تصویر منفی که از اسلام نشان میدهد موجب منزجر شدن مسلمانان از غربیها میشود، از طرف دیگر اقدامات رادیکال از طرف گروهی از تندروها مسیحی، همچون به آتش کشیدن قرآن توسط کشیش مسیحی و اهانت به مقدسات مسلمان در نشریات کشورهای غربی موجب تعمیق شکاف میان آنان میشود. (رستمی:1396 ،23)
سیاستهای دوگانه آمریکا در منطقه: مسئولین کاخ سفید در پی ناکامیهای سالهای اخیر در تحقق راهبردها و اقدامهای عملیاتی خود در منطقه غرب آسیا همواره دچار یک پارادوکس، رفتارهای متناقض و دوگانه بودند. شعارهای دروغین دفاع از حقوق بشر و مبارزه با تروریسم آنها نتوانسته به اقناع افکار جهانی به ویژه در نزد ملتهای منطقه غربآسیا مقبولیتی برای این کشور کسب نماید. حمایت گسترده از حکومتهای دست نشانده و ارتجاع عرب در بحرین، سرکوب انقلاب و خیزش مردمی شیعیان که با نقض گسترده و آشکار حقوق بشر؛ حمایت تسلیحاتی و مالی از برخی از جریانهای تارشگری، تکفیری و... دیگر گروهای مخالف حکومت سوریه و یمن از هرزمانی دیگری منجر به رسوایی سردمداران کاخ سفید گردیده و تنفر شدیدی ملتهای منطقه از سیاستهای دوگانه آمریکا را در پی داشته است. اگر چه غول رسانهای غرب با سنانسور خبری تلاش نموده از صدای حقطلبانه مردم شیعه بحرین و یمن به افکار عمومی جلوگیری نماید. صدها مبارز انقلابی مردم شیعه بحرین و منطقه قطیف عربستان در زندانهای مخوف با فجیعترین شرایط نگهداری و شکنجه میشوند یا با برگزاری دادگاههای فرمایشی از قبیل شهادت شیخ باقر النمر به اعدام محکوم شدند. علاوه بر اینکه از نهادهای مدعی حقوق بشر و منادی آزادی آمریکایی خبری نیست بلکه این اقدامهای وحشیانه در سایه چتر حمایتی غرب به ویژه آمریکا صورت میپذیرد. هراس آمریکا از رشد فزآیند نفوذ جمهوری اسلامی و محور مقاومن در بین ملتهای مسلمان به ویژه وحشت شدید از قدرت گیری شیعیان در عراق، بحرین و یمن منجر به حمایت گسترده از حاکمان و دست نشاندههای خود در این کشورها شده است. (رستمی:1396،19)
شواهد و قرائن فراوانی مبنی بر نقش حمایتی آمریکا و رژیم اشغالگر قدس از جریانات افراطی و تروریستی سلفی تکفیری، همچون داعش وجود دارد. بانگاهی کلان، تنش و جنگ مذهبی میان مسلمانان و عملکرد جریانات تکفیری همچون بهترین گزینه برای استکبار جهانی و صهیونیسم در جهت فرسایش و تضعیف جهان اسلام بهویژه دکشورهای محور مقاومت محسوب میشود.
روششناسی تحقیق:
این تحقیق به روش توصیفی-تحلیلی انجام شده است. ماهیت تحقیق حاضر از نوع کاربردی میباشد و ما بهدنبال بررسی عوامل امنیتی مؤثر در بروز جنگ ترکیبی توسط گروههای تارشگری در غرب آسیا هستیم که نتایجی قابل استفاده در بردارد. اطلاعات این تحقیق از دو روش کتابخانهای و میدانی گردآوری شده است. در روش کتابخانهای، ادبیات موضوع با استفاده از مطالعات میدانی دیگران، کتابها، مقالهها نظریهها و دیدگاههای صاحبنظران و بانکهای اطلاعاتی داخلی و خارجی گردآوری شده است. در روش میدانی تلاش گردید که دیدگاهها ونظرات خبرگی کارشناسان حوزه امنیت و دفاع ر ا در دانشکده امنیت و دانشکده دفاع جویا شویم. جامعه مورد مطالعه در این تحقیق علاوه بر اسناد و مدارک و کتب اساتید دانشکده امنیت و دانشکده دفاع در سال 96 میباشند.
پس از جمعآوری اطلاعات از منابع مختلف شامل کتب، مقالات و نشریات و همچنین اطلاعات بهدست آمده از نتیجه مصاحبه با صاحبنظران به طریق کیفی نسبت به تجزیه و تحلیل اطلاعات و دادهها اقدام گردیده است.
روش تحقیق:
از آنجا که هدف اصلی این مقاله، شناسایی عوامل تأثیرگذار در بروز جنگ ترکیبی توسط گروههای تارشگری در غرب آسیا است، بنـابراین روش تحقیـق در ایـن پـژوهش، از نظر نوع کاربردی و از نظر ماهیتی، علّی ـ مقایسهای میباشد. جامعـه آمـاری در دو بخش تعریف شده است: بخش اول شامل استادان دانشگاه فرماندهی و ستاد و صاحب نظران راهبردی مسائل امنیتی و نظامی شاغل در مشاغل راهبردی آجا به تعداد 300 نفر است. حجم نمونه در این بخش با استفاده از فرمول و جدول مورگان و کاهن و کرجسای به تعداد 120 نفر محاسبه شده اسـت. به صورت توصیفی براسـاس شـاخصهـای تعیـین شـده الگوی تحقیق تعریف شد. جمعآوری اطلاعات میدانی بر همین اساس و از طریق پرسشـنامه استاندارد شـده (شامل 15 سؤال) با محاسبه ضریب آلفای کرونباخ انجام گردیده اسـت. در تجزیـه و تحلیل اطلاعات، از آمار توصیفی و استنباطی استفاده شده اسـت. در پایـان، پـس از تحلیل اطلاعات با نرمافزار spss و برحسب شرایط فرضـیههـا، از آزمـون t و آزمـون خی دو استفاده شده است. جهت روائی تحقیق، علاوه بر مصاحبه با صاحب نظران در چند نوبت پرسشنامههای طراحی شده با نظر تخصصی ایشان تنظیم و تدوین گردید. بنابراین روایی ابزار تحقیق (پرسشنامه) با بهره گیـری از روش اعتبـار تأمین گردید. برای تعیین پایـایی پرسشـنامه نیـز، از روش ضـریب آلفـای کرونبـاخ استفاده شده است.
تجزیه و تحلیل:
یافتههای حاصله از نظرات خبرگان و بررسی اسناد و مدارک موجود حاکی از آن است که، در چند دهه اخیر، غرب آسیا و شمال آفریقا کانون بحرانهای گوناگون و متعددی بوده است. در این میان، یکی از پدیدههای نوینی که منطقه را با تنش و بحران مواجه ساخته، رشد و فعالیت گروههای تارشگری - تکفیری است. گسترش و فعالیت این گروهها در حال حاضر یکی از مهمترین معضلات منطقه راهبردی غرب آسیا و شمال آفریقا به شمار میرود. علاوه بر این، امروزه گروههای تارشگری به ویژه داعش، علاوه بر تهدیدات منطقهای و بینالمللی، تهدیدی جدی نیز برای امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران بهشمار میروند. در همین راستا، شناخت و پیگیری ماهیت این گروه از نظر منافع حیاتی و امنیت ملی برای جمهوری اسلامی ایران حائز اهمیت بسیار است.
عدهای از خبرگان معتقد هستند غرب، آمریکا و انگلیس مسئول تولید داعش و سایر گروههای تارشگری هستند. تجزبه و تحلیل دادههای حاصله، همه چیز را با استراتژی غرب در خاورمیانه برای تأمین امنیت رژیم اسرائیل مرتبط میداند. بهطوری که غرب سعی کرده با ایجاد داعش تنها جبهه باقیمانده در برابر رژیم اسرائیل –سوریه و حزبالله که مورد حمایت ایران هستند را هم با شکست مواجه کند. برخی دیگر از خبرگان معتقدند هدف غرب در حمایت ازگروههای تارشگری مانند داعش و النصره و ... در سوریه را بعد از شکست سال ۲۰۰۶ رژیم اسرائیل از حزبالله لبنان، محاصره و مهار سوریه و حزبالله لبنان در وهله اول به عنوان دو بازوی منطقهای ایران و در مرحله دوم محاصره و مهار ایران میدانند. برخی دیگر از خبرگان یک پدیده کوتاه مدت با ریشههای ژئوپلیتیک را عامل بروز گروههای تارشگری در غرب اسیا میدانند. آنها بر این عقیدهاند که گروههای تارشگری در نتیجه بحرانهای سیاسی و تضعیف دولتها در منطقه در نتیجه تحولات بهار عربی از جمله در سوریه به وجود آمده است. این عده دلیل خود را این دانستهاند که اتصال ارزشی ایدئولوژیک به پدیده تروریسم به ویژه داعش، موجب شده که گروههای تارشگری همزمان ضمن توجیه، به استخدام نیروهای جدید و تعریف آن در قالب یک منازعه فرقهای (شیعه و سنی) و یا جنگ مقدس در قالب یک خلیفه به اصطلاح اسلامی مشغول شدهاند و این مسئله میتواند منجر به تداوم بحران شود.
خبرگان اظهار میدارند، برای دستیابی به یک هماهنگی منطقهای در جهت نابودی گروههای تارشگری بهویژه داعش لازم است سه اقدام از سوی دولتها و بازیگران منطقهای صورت پذیرد. نخست، خروج کشورها از نگاههای متفاوت به مفهوم تهدید و مهار تروریسم داعش و تأثیرات آن بر امنیت ملی و نقش منطقهای کشورها است. که خود به نوعی به سازهها و برداشتهای تاریخی دولتها و نخبگان حاکم در این کشورها نسبت به مسئله خلاء قدرت و تحولات ژئوپلیتیک منطقهای بر میگردد. در نتیجه این نگاهها، اکنون ائتلافهای متفاوتی در مبارزه با داعش از جمله به رهبری آمریکا، عربستان، ایران و روسیه و نهایتاً روش خاص ترکیه در مبارزه با این پدیده تروریستی وجود دارند.
نکته دوم، فهم مشترک میان دولت از ظرفیتها و محدودیتهای استراتژیک خود در مبارزه با تروریسم داعش است. ماهیت پیچیده و در حال انتقال گروههای تارشگری بهویژه داعش از یک سرزمین به سرزمینی دیگر، آن را به یک پدیده فراملی تبدیل میکند. از این رو مبارزه با آن باید با همکاری همه دولتها صورت گیرد. از این لحاظ، جنگ سوریه نشان داده که دولتها به تنهایی موفق به سرکوب یا شکست نهایی داعش نمیشوند. از این لحاظ، ارتباط دادن گروههای تارشگری و داعش با سایر موضوعات منطقهای مثلاً در روابط رقابت آمیز کشورها (بین ایران و عربستان سعودی) که دامنه مسائل را گسترده میکند، به مبارزه با گروههای تارشگری کمک چندانی نمیکند.
نکته سوم مربوط به چالش اتصال منطقهای و جغرافیای داعش بود و اینکه بعد از تضعیف داعش در منطقه شامات (عراق و سوریه) باید انتظار داشت که فعالیت این گروه تارشگری در مناطق بیثبات از جمله شمال آفریقا (لیبی) و آسیای مرکزی و قفقاز و افغانستان افزایش یابد. بر همین مبنا، گروههای تارشگری از ویژگیهای ژئوپلیتیک محلی برای موفقیت خود استفاده میکند. پس بسیج نیروهای محلی برای مبارزه با آنها ضروری میشود.
جدول شماره (1)
سؤال |
خیلی کم |
کم |
متوسط |
زیاد |
خیلی زیاد |
میانگین |
انحراف استاندارد |
T |
سطح معنی داری |
اختلافات ارضی |
4 |
30 |
59 |
12 |
15 |
03/3 |
|||
اختلافات مذهبی |
10 |
34 |
37 |
20 |
19 |
03/3 |
|||
رقابت تسلیحاتی |
18 |
28 |
25 |
34 |
15 |
00/3 |
|||
عدم شکل گیری صحیح روند دولت –ملت سازی در غرب آسیا |
15 |
42 |
28 |
27 |
8 |
76/2 |
|||
خصومت غرب با اسلام |
6 |
112 |
45 |
39 |
18 |
43/3 |
|||
حادثه یازده سپتامبر |
9 |
27 |
45 |
15 |
24 |
15/3 |
|||
سیاستهای دوگانه آمریکا در منطقه |
18 |
31 |
28 |
23 |
20 |
97/2 |
|||
دغدغههای استراتژیک آمریکا درباره تشیع در غرب آسیا |
17 |
18 |
32 |
28 |
25 |
22/3 |
نمودار اهمیت – عملکرد (نقش بازیگران در بروز جنگ ترکیبی)
نتیجهگیری
نتایج حاصله از یافتههای بیانگران است که، موقعیت جغرافیایی غربآسیامحل اتصال قارههای آفریقا، آسیا و اروپاست و مهمترین آبراهها و شبکههای حمل و نقل دریایی را در بر میگیرد، منابع عظیم ذخایر نفتی و گازی که برآورنده نیاز روز افزون انرژی جهان در قرن بیست یکم و حتی بعد از آن است، برای جهان غرب اهمیت فراوانی دارد، چندین نقطه استراتژیک و تاثیرگذار در سیاستهای ژئوپلیتیک جهانی از قبیل تنگه جبلالطارق، کانال سوئز، بابالمندب و تنگه هرمز از آبراههای مهمی هستند که راههای ورودی به امریکا، اروپا و شرق دور را در کنترل خود دارند در این منطقه واقع شده است. این منطقه از نظر ژئواستراتژیک نیز یک منطقه تماس بین اوراسیا و جهان بحری است و از سوی دیگر ژئوپلیتیک شیعه با مرکزیت ایران با ژئوپلیتیک غربآسیا پیوند ناگسستنی به نفع ایران و شیعیان ایجاد نموده و واقعیتی است که قدرتهای برزگ غربی به ویژه آمریکا و همپیمانان منطقهای به خصوص عربستان نمیتواند به نقش آن در تحولات بین المللی بی توجه باشد، از عوامل نگرانی کشورهای فرامنطقهای و منطقهای، پیوندهای معنوی میان جمهوری اسلامی ایران و ملت شیعه در غربآسیا است. شکست سیاستهای غربی-عبری و عربی در جنگهای ترکیبی انجام شده از قبیل نقشه راه، شکست خفت بار رژیم صهیونیستی در جنگ 33 روز با حزب الله لبنان و 22 روزه با حماس، 51 روزه جنگ غزه مشکلات اشغال عراق و شکست طرح خاورمیانه، شکست عربستان درجنگ ترکیبی عملیات طوفان قاطعیت در یمن، عدم موفقیت گروهای مورد حمایت غرب و ائتلاف منطقهای عربستان در سوریه در براندازی رژیم سوریه و... که با مؤلفههای نبردهای هیبرید نظیر دیپلماسی، جنگ اطلاعاتی و پروپاگاندا، حمایت از نابسامانیها و شورشهای سلفی تکفیری، نیروهای نامنظم و چریکی، نیروهای ویژه، نیروهای کلاسیک نظامی، جنگ اقتصادی وحمله های سایبری است همراه بوده نگرانی سردمداران کاخ سفید و هم پیمانان آنان را دو چندان نموده است. احتمال تشدید جنگ ترکیبی توسطه کشورهای فرامنطقه با هم پیمانان بینالمللی و منطقه و تجهیز و پشتیبانی گروههای معارض همسو از طریق جنگ کلاسیک و با پشتیبانی هوایی و موشکی؛ بر علیه کشورهای محور مقاومت وجود دارد. جنگ ترکیبی قدرتهای فرامنطقهای و هم پیمانان آنها تهدید جدی برای کشورهای محور مقاومت است که در دو حوزه ژئوپلتیکی و ایدئولوژی برای امنیت کشورهای محور منطقه و نظام جمهوری اسلامی به وجود خواهد آورد. بنابراین آن چیزی که اهمیت دارد این است دفع تهدیدات ناشی از جنگهای ترکیبی گروههای تارشگری و همپیمانان آنان، از طریق بکارگیری راه کارها و سازه کارهای امنیتی، سیاسی و نظامی است. نتایج حاصله حاکی از آن است که مهمترین عوامل امنیتی مؤثر در بروز جنگ ترکیبی توسط گروههای تارشگری در غرب آسیا شامل موارد زیر است:
اختلافات ارضی، اختلافات مذهبی، رقابت تسلیحاتی، عدم شکل گیری صحیح روند دولت –ملت سازی در غرب آسیا، خصومت غرب با اسلام، حادثه یازده سپتامبر، سیاستهای دوگانه آمریکا در منطقه، دغدغههای استراتژیک آمریکا درباره تشیع در غرب آسیا.
پیشنهادها
بر همین اساس راهکارهایی برای افزایش ضریب امنیت ملی کشورهای محور مقاومت به ویژه جمهوری اسلامی ایران استنتاج و پیشنهاد میشود: